>
يك روز مثل هميشه، سرخط اخبار را مي خواني و با ديدن يك تيتر ساده، مثل ماشيني كه در دهانه يك پرتگاه، ناگهان با ترس و بي اختیار توقف كند؛ خشكت مي زند:
«قيصر امينپور در گذشت»
به همين سادگي، مثل اشعارش ساده و بي مقدمه.
و به سرعت در ذهنت روزگاري را مرور مي كني كه ۱۱ ساله بودي و كتاب بي بال پريدناش تاثيري شگرف بر تو گذاشت، آنچنان كه به تقليد از اين سبك نوشتار، متوني را در قالب كتابي دستساز نوشتي و نام جنوب بهشت را بر آن نهادي!
شعري درباره ي فردا داشت که خيلي جالب بود: و روز موعودي در کار نيست…. آره هميشه بهمين سادگي اتفاق ميفته…