وب‌نوشته‌های مهدی شریفی راد

سرخی سیاه

2 دیدگاه‌ها

>

خارجي-اتوباني در كوير-شب

ماشيني در سياهي به ما نزديك مي شود و ما چراغهاي پر نورش را كه نزديك و نرديكتر مي شود مي بينيم. ماشين در مقابل ما توقف مي كند و مردي بلند قد از آن پياده مي شود. چهره مرد در تاريكي پنهان است، مي ايستد و چيزي را از زمين بر ميدارد. فندكي را از جيب خود خارج مي كند و آن را در مقابل چهره خود روشن مي كند و اكنون چهره اش و آن چيزي كه بدست گرفته هويدا مي شود. گلي كوچك و سرخ رنگ است. مرد گل را با حسي عجيب مي بويد و سپس آنرا درون جيب خود مي گذارد. به سمت جعبه عقب ماشين مي رود؛ آنرا باز مي كند. جنازه اي خون آلود را از آن بيرون مي كشد و به كنار جاده مي اندازد!
ديزالو مي شود به سياهي.



برچسب‌ها:

  1. خب … شما لطف دارید … جدی میگم ، وبلاگ من همچین آش دهنسوزی هم نیست ، من اینجا رو به خاطر اسمش اومدم – همون فیلم و اینا ! – و نوشته ها هم کم از اسم نیستن ! و اون فیلم رو هم به خاطر کوین اسپیسی ازش خوشم میاد … در اسررع وقت هم لینکتون رو اضافه مییکنم .

  2. elias گفت:

    salam jalebeh mageh na mofagh bashyd rasty sary be web lage ma ham bezan hajey

پاسخ دادن به راوی قصه های عامه پسند لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *