اردیبهشتماه بود که خبر انتشار مستند از سپیده تا فریاد، در سایت نماوا که یکی از VODهای مطرح ایرانی است، منتشر شد. به محض انتشار برخی از سایتهای خبری مواضع تندی نسبت به این مستند اتخاذ کردند به نحوی که برای من مسجل شده بود که این مستند، روایتی یک طرفه از بیش از نیم قرن فعالیت استاد شجریان ارائه می دهد. در این میان مطلب رضا شکراللهی(خوابگرد) هم مزید بر علت بود که حتی تمایل چندانی به مشاهده این مستند نداشته باشم:
خلاصهاش این بود: محمدرضا شجریان خوانندهی خوب و نازنینی بود «اگر» در وقایع سال ۸۸ و ماجرای خس و خاشاک «موضعگیری سیاسی» نمیکرد و «نابلدانه» وارد این عرصه نمیشد، و در سایه ماندنش «بهخاطر اشتباه خودش» بود و جمع کثیری از طرفدارانش «طرفدارنماها»یی هستند که «هیچ شناختی از آثار شجریان ندارند» و همآنان «دشمنان اصلی» شجریاناند و دیگر تُرّهاتی از این دست. (متن کامل)
و یا این مطلب از سایت عصر خبر:
مستندی که معلوم نیست با چه هدفی تصمیم به دوباره آتش زدن خاکسترهای نشسته بر چهره استاد آواز ایران گرفته است. آن هم در شرایطی که او بیشتر از همیشه نیاز به آرامش دارد و اتفاقا بخاطر محدودیت های سیاسی که برایش ایجاد شده است، جامعه بیشتر از قبل نگران و همراه او است. اینجاست که باید گفت هنر نه تنها به خدمت هنر در نیامده، بلکه دست به تخریب سال ها فعالیت داخلی و بین المللی محمدرضا شجریان با هدف کسب درآمد زده و خجالت آورتر اینکه دایه داران فرهنگ سازی در فضای آنلاین هم با آن همراه شده اند.
صحبت اصلی دقیقا با سرویس های ارایه دهنده خدمت وی او دی مانند نماوا، فیلم نت و آیو است که بر روی محتواهای عرضه شده خود هیچ نظارتی ندارند و تنها برای فروش یک محصول، آن هم محصولی که عواطف جمعی را نسبت به شخصیت بزرگی چون محمدرضا شجریان جریحه دار می کند، تبلیغ می کنند.
اما من مستند را دیدم و تفسیرم از این مستند بسیار متفاوت از آن چیزی است که شرحاش رفت! مستند در واقع روایت استاد حسین علیزاده، داریوش پیرنیاکان و حمیدرضا نوربخش است که با اضافه شدن نریشن، شکل مستند به خود گرفته است. از نظر من حسین علیزاده استیبلترین شخصیت موسیقایی معاصر است که از پس همه ناملایمات زمانه برآمده و نگذاشته شخصیتاش به مثابه برخی دیگر از بزرگان عرصه موسیقی ایران، دستخوش تغییرات جبری زمانه شود. علیزاده یکی از موسسان گروه چاوش و کانون فرهنگی و هنری چاووش است که در مقابل سایر موسسان مانند مرحوم محمدرضا لطفی، کمترین موضع گیری را در خصوص نقش خود در تشکیل این گروه تاثیرگذار و مجموعه های تولید شده در آن را بیان نموده است و همواره در سکوت مشغول خلق آثار و ادامه فعالیت خلاقانه خود بوده است. برای شناخت بیشتر این استاد ساکت موسیقی! مشاهده مستند “به تماشای آبها” را به شما توصیه می کنم، که اگر در آینده فرصت شد مطلبی در خصوص این مستند هم خواهم نوشت.
در مستند “شجریان، از سپیده تا فریاد” اشاره مهمی به مواضع استاد شجریان در سال ۸۸ می شود و در ادامه سعی می کند تا با روایت ۳ نفری که نام بردم، کوتاه آمدن استاد شجریان و کوتاه نیامدن مخالفانش در حاکمیت را نمایش دهد. کوتاه آمدنی که اوجاش مصاحبه استاد شجریان با روزنامه ایران بود که در ۱۷ خرداد ۹۵ منتشر شد. در قسمتی از این مصاحبه استاد شجریان به داستان پیش آمده برای برخی کنسرتهای اروپا و آمریکای خود اشاره می کند:
من سخت جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند یا احزاب سیاسی که میخواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده کنند ایستادم. من گفتم این سالن، سالن کنسرت است و مردم آمدهاند صدای ساز و صدای مرا بشنوند و خواستم آنها از سالن بیرون بروند. به آنها گفتم شما حق ندارید در این سالن اعلامیه پخش کنید یا شعار بدهید چرا که این کار سوءاستفاده از یک موقعیت است. برای مثال سال ۶۸ چندین بار کسانی که دیدگاه سیاسی داشتند در کنسرت من اخلال ایجاد کردند. یک دفعه دیدم برگزارکننده که خودش وابسته به فلان حزب بود و داشت تبلیغ میکرد که فلان حزب متولی این کنسرت است.
یک بار حزب توده این کار را کرد، یک بار مجاهدین (منافقین) این کار را کردند. هر بار یکی از اینها سراغ ما میآمدند و تقاضاهایی داشتند و من مجبور شدم کنسرت را تعطیل کنم و اعلامیه دادم به دلیل اخلال در کنسرت، این کنسرت تعطیل است. برای اینکه ما برای این حرفها اینجا نیامده ایم. آنهایی که اهداف سیاسی دارند دنبال یک جمعیتی مفت و مجانی میگردند که آنجا اعمال سلیقه کنند. من گفتم حق این کار را ندارید چون مردم به خاطر من و گروهم آمده بودند که موسیقی گوش کنند، آنها نیامدهاند که شعار سیاسی گوش کنند.
چندین سال پیش از این نیز کنسرتی در شهر استکهلم با گروه عارف به سرپرستی زنده یاد پرویز مشکاتیان داشتیم به محض حضور ما در صحنه گروهی شروع کردند به شعار دادن، تا نشستیم دیدیم از این طرف و آن طرف شعارهایی بر ضد جمهوری اسلامی سردادند. بچههای گروه همه ناراحت شدند. بعد از اندکی متوجه شدم یک عدهای خاص، با برنامه ریزی که از قبل تدارک دیده شد رفتهاند بلیتها را خریدهاند و اکثریت جمعیت سالن را آنها تشکیل دادهاند. وقتی اینها شعار دادند ما فقط نشستیم و گوش کردیم و اینها شعارهایشان را دادند. دیدند ما هیچ کاری نمیکنیم. یک عده از مردم عادی هم که آمده بودند هم دست زدند که ما کارمان را شروع کنیم. من هم به پرویز گفتم که تصنیف آخر را اجرا کنیم و بعد برویم. ما دو قسمت برنامه داشتیم در هر کدام پنج تصنیف بود که فقط تصنیف آخر را اجرا کردیم و بلند شدیم و رفتیم بیرون و بچهها سازهایشان را هم آوردند. به کسی که برنامه را اعلام میکرد گفتم پشت میکروفون بگوید به احترام کسانی که از راههای دور و نزدیک بلیت خریده و آمده بودند ما این تصنیف را اجرا کردیم به اعتراض از این بیحرمتی که اینها به ساحت هنر و شما مردمان داشتند، کنسرت را تعطیل میکنیم و پولهایتان را پس بگیرید و بروید. بعداً معلوم شد برگزارکننده خودش با اینها دستش یکی بوده که من پشت صحنه آمدم هرچه توانستم به او گفتم.
به دلیل همین اخلال در این کنسرت، سه کنسرت دیگر را اصلاً برگزار نکردیم. کلی هم شخص خودم ضرر و زیان برای کنسرتها دادم، مخارج و پول سالن هم افتاد گردن من و همه را پرداخت کردم. هیچ کس نیست که بگوید آفرین شجریان که این کارها را کردی! من نمیخواستم کار سیاسی بکنم. ما از سیاست به دور هستیم اما عدهای کار سیاسی میکنند و برنامه ما را به هم میزنند. (متن کامل)
در مستند هم بخشی از این روایت ها بیان می شود و از همه جالبتر سخنان استاد علیزاده است که با واقع بینی سهم طرفین را در این وضعیت پیش آمده بیان می کند.
به نظرم منطقی ترین موضع در خصوص این مستند ازآنِ حسین دهباشی است که با زیرکی به فیلم تبلیغاتی دکتر روحانی در انتخابات ۹۲ اشاره می کند و می گوید آقای روحانی در ماشین، پس از تعریف از استاد شجریان و بیان اینکه آواز او را معمولاً گوش می دهد؛ جمله ای گفت که ما در مستند نیاوردیم. ایشان گفت: “من علاقه ام و آشنایی ام با شجریان از طریق مقام معظم رهبری بود”. دهباشی اینگونه ادامه می دهد:
شجریان یک نماد ملی محسوب می شود … هنرمندانی مثل او بار آبگینه هستند، با روحیاتی بسیار حساس و نیاز به مراقبت دارند … اگر شجریان در همین وضعیت فوت کند، افسوس این ماجرا بر دل تاریخ هنر ایران خواهد نشست … تمامش کنیم!