>
خارجی-اتوبانی در کویر-شب
ماشینی در سیاهی به ما نزدیک می شود و ما چراغهای پر نورش را که نزدیک و نردیکتر می شود می بینیم. ماشین در مقابل ما توقف می کند و مردی بلند قد از آن پیاده می شود. چهره مرد در تاریکی پنهان است، می ایستد و چیزی را از زمین بر میدارد. فندکی را از جیب خود خارج می کند و آن را در مقابل چهره خود روشن می کند و اکنون چهره اش و آن چیزی که بدست گرفته هویدا می شود. گلی کوچک و سرخ رنگ است. مرد گل را با حسی عجیب می بوید و سپس آنرا درون جیب خود می گذارد. به سمت جعبه عقب ماشین می رود؛ آنرا باز می کند. جنازه ای خون آلود را از آن بیرون می کشد و به کنار جاده می اندازد!
دیزالو می شود به سیاهی.
خب … شما لطف دارید … جدی میگم ، وبلاگ من همچین آش دهنسوزی هم نیست ، من اینجا رو به خاطر اسمش اومدم – همون فیلم و اینا ! – و نوشته ها هم کم از اسم نیستن ! و اون فیلم رو هم به خاطر کوین اسپیسی ازش خوشم میاد … در اسررع وقت هم لینکتون رو اضافه مییکنم .
salam jalebeh mageh na mofagh bashyd rasty sary be web lage ma ham bezan hajey