وب‌نوشته‌های مهدی شریفی راد

بی وتن؛ آلبالا لیل والا!

۲ دیدگاه‌ها

برای من که متوسط مطالعه‌ام (البته منظور فقط داستان و رمان است)حدود ۱ صفحه است! و معمولاً در اوقات بیکاری مطلق به سراغ مطالعه رمان می روم و البته یک‌هو ۴۰۰ صفحه می خوانم، ایام تعطیلات نوروز فرصت مغتنمی است برای خوانش یک‌هویی یک رمان! و امسال قرعه به نام “بی‌وتن” افتاد و تعطیلات با این کتاب آغاز شد.

گمان می کردم فقط من شباهت میان ارمیای “بی وتن” را با حاج کاظم “آژانس شیشه ای” کشف کرده ام، اما با مشاهده این صفحه (+) از همشهری آن لاین خوشحال شدم:

“ارمیای «ارمیا» آرکی تایپ ارمیای « بیوتن» است. همان قدر که این دو آرکی تایپ «حاج کاظم» آژانس شیشه‌ای و همه شخصیت‌های مشابه آثار حاتمی کیا نیز هستند. این قرابت از آنجاست که زمینه فکری حاتمی کیا با امیرخانی بسیار نزدیک است و اصولا فراتر از این می‌توان این‌گونه ادعا کرد که کار حاتمی‌کیا در سینما دقیقا مشابه کار امیرخانی در عرصه نویسندگی است و درست به همین دلیل کار هر دوی این هنرمندان مورد توجه گسترده مخاطب قرار می‌گیرد. هر دوی اینها مدیوم خود را به خوبی می‌شناسند و با استفاده از تسلط خود بر آن و نیز بهره‌گیری از صداقت عمیق خود به خلق آثاری دست می‌یازند که حتی اگر اندکی نیز با درون‌مایه آثار همراه نباشی، نمی‌توانی زیبایی و تاثیرگذاری شان را انکار کنی.”

بی‌وتن رمانی واقعاً دوست‌داشتنی است، با ارزش ادبی اش کاری ندارم و منظورم لذتی است که می توان از یک رمان برد و شخصیت هایش را تا مدتها پیش روی خود دید. جالب است که ارمیا را به لحاظ پزشکی می توان فردی شیزوفرن دید! آدم واقعاً کم حرفی که گه‌گاه سهراب را پیش روی خود می بیند و با او سخن می گوید و از او استمداد می طلبد و ایضاً فردی اجتماع گریز است که حتی با معشوقه خود هم نمی تواند رابطه درستی داشته باشد!

ارمیا یک رزمنده قدیمی است که پس از پایان جنگ و شهادت عزیزترین رفیقش در روزهای پایانی جنگ،قادر نیست تا با جامعه پس از جنگ به درستی ارتباط برقرار کند و هنوز هم هر هفته به سراغ قبر رفیقش می رود و او را واقعاً می بیند، در یکی از این روزهای حضور در مزار شهدا دختری آرچیتکت را می بیند که برای اجرای طرحی در بهشت زهرا از آمریکا آمده است. ارمیا بدون دلیل یکباره عاشق آرمیتا می شود و مدتی بعد برای ازدواج با او راهی آمریکا می شود. ظاهراً نویسنده عمداً تولد این عشق سوزناک را شرح نمی دهد و می توان آنرا اصلی ترین ضعف رمان دانست.

جذابیت رمان در اتفاقاتی است که در ایالات متحده می افتد و نوع نگاه ارمیا به جامعه آمریکا جذابیت داستان را دوچندان می کند. شیوه روایت امیرخانی که مشابه “من‌او”ست بازهم روان و دوست داشتنی است.

یکی از دوستان وبلاگی(+) تشابهات من‌او و بی‌وتن را خلاصه و زیبا بیان کرده اند:

“سیلور من….هفت کور

سهراب…درویش مصطفی

گاد بلس یو…یا علی مددی

یک سیلور کوارتر کسی را نکشته است ،اما به یک سیلورمن زنده‏گی می بخشد… هفت کور به یه پول

و دیگر آسمان را نخواهی یافت…تنها بنایی که اگر بلرزد محکم‏تر می‏شود دل است،دل آدمیزاد!

شاید سوزی کمی به کریم شبیه بود اما آرمیتا هیچ شباهتی به مهتاب نداشت!”

پیشنهاد می شود که بخوانید!



  1. مصطفي گفت:

    به نظرم به اندازه کافی توضیح داده اون جایی که عشق ارمیا رو مثل عشق شیخ صنعان می دونه هر جفتشون پر از ابهامند و بعد اون عربه صحبت می کنه و …
    در ضمن عشقشون اون قدر هم سوزناک نیست!

  2. من گفت:

    خیلی خوب بود مطلبی که در خصوص این رمان نوشتید
    رمان فوق العاده دوست داشتنی و گیراست
    شدیدا پیشنهاد میشه 🙂
    یاعلی مددی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.