وب‌نوشته‌های مهدی شریفی راد

مامان حاجیه؛ داستانی از محسن مخملباف

بدون دیدگاه

>

داستان «مامان حاجيه» كه توسط محسن مخملباف نگاشته شده، يكي از داستانهاي مجموعه “فصلي از باران” است كه در سال ۱۳۶۸ براي اولين بار چاپ شده است. نكته جالب اين داستان نگاه شكاك مخملباف به شهداي جنگ و انقلاب در مقابل افرادي از مجاهدين خلق است كه اعدام شده اند.

 

داستان از زبان كودكي روايت شده است كه به تازگي از يك طرف برادر رزمنده اش شهيد شده واز طرف ديگر خواهرش كه از اعضاي مجاهدين خلق بوده و در چند بمبگذاري دست داشته، اعدام شده است. نگاه مخملباف كمي عجيب است ، خواننده كه از چشمان كودك وقايع را دنبال مي كند تفاوت چنداني بين اين خواهر و برادر نمي بيند، هر دو در راه آرمانهايشان جان خود را از دست داده اند. آرمانهايي كه با وجود اشتراكات فراوان در مقابل همديگر ايستاده اند و مي جنگند. مخملباف براي سنگين شدن كفه مربوط به برادر، از شخصيت دايي جواد استفاده كرده كه ظاهراً انسان مرموزي است و او بوده كه موجبات جذب خواهر را در تشكيلات مجاهدين فراهم آورده و او را شستشوي مغزي داده است.

 

مطالعه اين داستان خالي از لطف نيست خاصه براي كساني كه تغيير بينش و منش مخملباف را حيله و مكر افرادي در اويل دهه 70 مي دانند، با اين داستان مي توان ديد كه افراطي گري مخملباف كار دستش داده و آرام آرام به همه مسايلي كه به عنوان اصول قبول داشته شك كرده و اين شك او را در ورطه تفريط غرق نموده است!

 

  نسخه pdf



برچسب‌ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *